این روزها…
این روزها دلم چون دریای مواجی گشته است که لحظه ای آرام و قرار ندارد .
آنچنان که گاهی خودم نیز از موج های پیاپی آن به هراس می افتم .
چشمانم میل بارش دارند اما افسوس که گوشه ای خلوت نمی یابند ،
پس به ناچار ، مجبور به سکوت می شوند
ولی تحمل این بغض که راهی برای شکستنش نیست برای من سخت است
کلمات نیز در بیان این روزها همچون من مبهوت و گیج مانده اند .
به راستی چه کلامی می تواند مناسب این روزها باشد ؟
حکایت این روزها ، حکایت بغض و اشک است . حکایت دلتنگی و بیقراری .
حکایت وصال و فراق . حکایت حرف و سکوت .
حکایت گم شدن و باز ، پیداشدن . حکایت آسمان و زمین .
در قلبم دنیایی از حرف را به همراه دارم
اما فرصتی برای بیان آن ها ندارم و انگار مجبور به سکوتم …
حکایت غریبی دارد این روزها …
♥♥ دلــشکـسـتـــــــه ♥♥...برچسب : نویسنده : علی delsheka3teh بازدید : 8479